فاطمه شهیده س
مظلومیت حضرت فاطمه زهرا س

 

 

ولادت فاطمه زهرا بانوی اسلام
 
خديجه با پيامبر خدا پيمان زناشويي بست .زندگي اين دو زوج خوشبخت سپري گشت تا سال پنجم بعثت فرا رسيد. در يکي از روزها پيامبر خدا در سرزمين أبطح (ميان مکّه و مني) نشسته بود، و اميرمومنان، عبّاس،حمزه، عمّار ياسر، مُنذَر بن ضحضاح، ابوبکر و عمر در محضرش زانوي ارادت بر خاک سوده بودند، که جبرئيل امين به هيأت اصلي خود بر حضرتش جلوه نمود و گفت:
اي محمد! خداوند بزرگ تو را سلام رسانده فرمان مي‏دهد تا چهل روز از خديجه کناره بگيري!
اين پيغام، رسول خدا را گران آمد؛ چرا که علاقه فراواني به خديجه داشت و اين مدّت، زماني بس دراز بود. امّا فرمان فرمان حقّ بود و سرپيچي از آن ناممکن. زين رو، پيامبر خدا چهل شبانه‏روز از خديجه عزلت اختيار نمود و به وسيله‏ي عمّار ياسر خديجه را پيغام داد که:
اي خديجه! گمان مبر که کناره گيريم از تو بي‏اعتنايي است؛ بلکه امتثال فرمان باري است. اي خديجه! اين فرمان را جز خير و نيکي مدان و فرمانبر حقّ باش؛ زيرا خداوند به کرّات به وجود تو بر فرشتگان مقّربش مباهات مي‏کند.اي خديجه! دل نگران مباش. شب که فرا مي‏رسد در سرا را ببند، به بستر رفته آرام گير. من نيز در سراي فاطمه دخت أسد (مادر اميرمؤمنان) روزگار سپري خواهم نمود.
 
با اين احوال هر روز که مي‏گذشت تأثّر خديجه فزون مي‏گشت. سرانجام، چهل روز به پايان رسيد. چهل روزي که پيامبر روزهايش را به روزه و شبهايش را به عبادت روزگار مي‏گذراند. ديگر بار جبرئيل از آسمان هبوط نمود پيامبر را مخاطب ساخته گفت:
اي محمّد! پروردگار عليّ اعلا سلامت مي‏رساند و تو را به آماده شدن براي قبول تحفه و تحيّت خويش فرمان مي‏دهد.
پيامبر خدا از جبرئيل از تحفه و تحيّت جويا مي‏شود؛ ليکن جبرئيل اظهار بي‏اطلاّعي مي‏کند. در اين هنگام ميکائيل با طبقي که بر رويش دستمالي گسترده شده فرود مي‏آيد وآن را در خدمت حضرت رحمت عالميان مي‏نهد آنگاه جبرئيل پيش آمده و فرمان خدا را ابلاغ مي‏کند که:
اي محمّد! از طعام درون اين سيني تناول کن.
پيامبر خدا برخلاف رسم خود که در افطار ديگران را شريک مي‏نمود به امر خداي بزرگ علي (عليه‏السّلام) را فرمان مي‏دهد تا در غرفه را ببندد و با نشستن بر در سراي فاطمه دخت أسد، از ورود ديگران ممانعت کند. چون فرمان اجرا شد پيامبر پوشش طَبَق را کنار زده از انگور و خرمايي که در آن بود سدّ جوع نمودند و با جرعه آبي از همان طبق خود را سيراب کردند. چون از غذا فارغ شدند جبرئيل قدم به پيش نهاد و با همان آب بر دستان پيامبر مي‏ريخت و ميکائيل مي‏شست و اسرافيل با حوله‏اي آب از دستان پيامبر مي‏سترد. در آخر، باقيمانده‏ي غذا همراه با طبق و دستمال به آسمان برده شد. رسول خدا بعد از آن عزم بپا داشتن نماز را نمود که جبرئيل امين حضرتش را آگاه کرد که خداوند او را از نماز خواندن تا زماني که به نزد خديجه رفته با وي در آميزد، بر حذر داشته است. آنگاه جبرئيل در ادامه‏ي سخنان خود سبب اين فرمان را چنين بازگو نمودند که:
خداوند به ذات خود سوگند ياد نموده که امشب از صلب شما فرزندي پاک و پاکيزه بهم رساند.
فرستاده‏ي خدا با سرعت هر چه تمامتر به سوي خانه روان شدند. ادامه‏ي ماجرا را از زبان خديجه (عليهاالسّلام) شنيدن خوشتر است:
من کم‏کم با تنهايي اُنس گرفته بودم. چون شبانگاه فرا مي‏رسيد سر خود را در دستاري مي‏پوشاندم، در سرا را بسته پرده‏اش را مي‏افکندم و به نماز مي‏ايستادم. چون نمازم به پايان مي‏رسيد چراغ را خاموش کرده در بستر خود مي‏آرميدم. آن شب هم چون ديگر شبها چنان کردم؛ امّا ميان خواب و بيداري بودم که کوبه‏ي در به صدا در آمد. سراسيمه برخاستم و پرسيدم کيست که بر در مي‏کوبد؟رسول خدا با کلام مليح خود فرمودند: اي خديجه! در بگشاي، محمّدم! شادي در وجودم رخنه کرد. در حالي که سر از پا نمي‏شناختم در را گشودم و پيامبر به داخل درآمدند.
پيامبر را عادت چنين بود که هرگاه اراده‏ي ورود به بستر را مي‏نمودند ظرف آبي مي‏طلبيدند و با آن وضو مي‏ساختند و به نماز مي‏ايستادند. امّا آن شب بدون مقدّمه بازوانم را گرفتند و مرا با خود به بستر بردند. در آن هنگام آنچه که ميان يک زن و شوهر به وقوع مي‏پيوندد ميان ما به وقوع پيوست. به خداي سوگند، من از پيامبر خدا در آن شب جدا نگرديدم مگر آنکه سنگيني حمل را احساس نمودم.[1] .
 
دوران بارداري خديجه آغاز شد. هم‏زمان با آن، پيامبر دعوت خود را آشکار نمود.مشرکان قريش به آزار و اذيّت او کمر بستند و زنان قريش از خديجه (عليهاالسّلام) کناره مي‏گرفتند. خديجه با مشاهده‏ي اين وضعيّت ازسويي بر سلامتي پيامبر ترسان بود و از سوي ديگر از نداشتن همدم مغموم. امّا پس از گذشت چندي از دوران حمل آنچه که در رحم داشت همدم او گرديد و با سخن گفتنش غم از دل خديجه مي‏زدود. [2] . در آغاز، خديجه اين مطلب را از پيامبر خدا مخفي مي‏داشت؛ امّا دست بر قضا، روزي پيامبر به داخل خانه شده شنيدند که خديجه با کسي سخن مي‏گويد. حضرت به خديجه فرمودند که با چه کسي سخن مي‏گويد؟ خديجه رسول خدا را آگاه ساخت که آنچه در رحم دارد مونس تنهايي اوست. آنگاه پيامبر خدا فرمودند: اين جبرئيل است که مرا به دختري بشارت مي‏دهد که بزودي نسل مرا از او قرار مي‏دهد و پيشواياني در دودمان او قرار دارند، که پس از انقضاي وحي جانشينان من در روي زمينند.
 
انسيّه‏ي حورا سبب اصل اقامت 
اصلي که بباليد بدو نخل امامت
نخلي که ز توليد قدش زاد قيامت 
گنجينه‏ي عرفان گهر بحر کرامت
(حکيم صفاي اصفهاني)
دوران بارداري بدين منوال سپري شد، تا اينکه زمان وضع حمل فرا رسيد. حضرت خديجه براي زنان قريش پيغام فرستاد تا بيايند و او را در امر بارداري کمک کرده کارهاي مربوط به اين برهه که مخصوص زناناست برعهده گيرند.
 امّا زنان قريش پاسخ دادند که ما نخواهيم آمد؛ چرا که سخن ما را نشنيده انگاشتي و با محمّد، يتيم ابوطالب، پيمان زناشويي بستي. خديجه از اين پاسخ رنجيده خاطر گشت. امّا در يکي از همين روزها در حالي که او همچنان در بستر آرميده بود چهار زن گندمگون و بلند بالا همچون زنان قريش مشاهده نمود که بر او وارد شدند. خديجه که از ديدن آنان در هراس شده بود به تکاپو افتاد؛ امّا يکي از زنان او را آرام نموده گفتش:
اي خديجه! اندوهگين و هراسناک مباش، ما از جانب خدا به سويت گسيل شده‏ايم و خواهران تو هستيم. من ساره همسر ابراهيم خليلم و اين آسيه دختر مزاحم همسر فرعون، و آن يکي مريم دخت عمران و چهارمين ما صفورا دختر شعيب است.
در اين هنگام چهار زن در چهار سوي خديجه قرار گرفتند و خديجه حمل خود را بر زمين نهاد و نوري از او ساطع گرديد که شرق و غرب عالم را پرتوافکن شد. نوري که به خانه‏هاي مکّه راه يافت و همه را در حيرت فرو برد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابريقي مملوّ از آب کوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانويي که در پيش روي خديجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده دو جامه که از شير سفيدتر و از عنبر خوشبوتر بود بيرون آورد. با يکي تن مولود را پوشاند و ديگري را مقنعه‏ي او قرار داد. آنگاه دست خود را بر لبان کودک نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود. فاطمه دهان گشود و چنين فرمود:
أشهَدُ أن لا اِلهَ إلاّ اللَّهُ، وَ أنَّ أبي رَسُولُ‏اللَّهِ سَيِّدُ الأنبِياءِ، وَ أنَّ بَعلِي سَيِّدُ الأوصِياءِ وَ وَلَدِي سادِةُ الأسباطِ
بر بي‏انباز و يار بودن خدا گواهم. پدرم فرستاده‏ي خدا و در ميان پيامبران آقا. شويم بر اوصيا سيادت دارد و دو فرزندم جلودار اسباطند.
آنگاه يکايک بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رويي
 
گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوريان بشارت تولّد او را به آسمانها بردند. در آسمان از يمن قدوم او نوري پديدآمد و ساطع گرديد که تا آن زمان سماواتيان چنين نوري را رويت ننموده بودند. بانوان خديجه را شادباش گفته از ميمنت و مبارکي و طهارت نسلش سخنها گفتند. خديجه باسروري زايد الوصف کودک را در آغوش کشيد و با دنيايي اميد و آرزو پستان در دهان او گذارد
کتاب .مسند فاطمه .مهدی جعفری
1- صدوق کتاب الامالی ص 475 – مجلسی بحار ج 16 ص 80-78 –
2- بحرانی .عوالم العلوم –به تحقیق سید محمد باقرابطحی ج 11 ص 579
 
 



تاریخ: یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:,
ارسال توسط قناد

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 1501
بازدید کل : 40565
تعداد مطالب : 326
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


دعای عظم البلا
دعای فرج  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ
ذکر کاشف الکرب  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ
روزشمار فاطمیه سوره قرآن ذکر روزهای هفته پخش زنده حرم انقلاب اسلامی
.  .

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس




ابزار های عاشقانه برای وبلاگ

کد زیبا سازی لینک ها



کد کج شدن تصاوير